[pro_ad_display_adzone id=5]
فروغ ؛ شیرینی ؛ پدر
Lyla Owfi
November 7, 2010
من فکر میکنم که همه یه گوشه از خاطراتشون صحنه ای دارن از زمان بچگی که هر وقت یادش میوفتن بقول معروف دلشون ضعف میره
برای من بعضی از قشنگترین صحنه ها مربوط به زمان نوجوانیم است و پدرم که همیشه بهترین شعر های نو « بخصوص شعر های فروغ» را با احساسی کاملا استثنایی برامون میخوندن
شعر فروغ با صدای پدر برای همیشه در ذهن من حک شده
هنوز هم هر وقت چیزی یادمون میره تنها مرجع اطلاعات درست و بدون تعصب پدر عزیزه
از بچگی بواسطه وجود پدر نازنینم با شاعران شعر نو آشنا بودم .البته خیلی اهل شعر نیستم اما شعری که با صدای گرم پدر با احساس خونده بشه حسابش صواست . شاید هم بخاطر همینه که وقتی خودم شعری رو میخونم بهم نمیچسبه
کتابخانه پدرم همیشه مهماندار کتابهای بهترین شاعران بود
فروغ در خانه ما جایگاه خاصی داشت . چند روز پیش در منزل یکی از دوستان در مجله
چشمم به عکس فرو غ افتاد اینقدر هیجانزده شدم که یک آن فکر کردم که عکس کس و کار خودم رو دیدم اینقدر برام جالب بود که دلم نیامد اونو با تو شریک نشم
تیتر مقاله نوشته بود
فروغ فرخزاد شاعر برجسته ایرانی که همه زندگیشو ریسک کرد که شنیده بشه
از زندگی فروغ نوشته بود ؛ که چقدر تلاش کرده و اینکه ۱۲۷ شعر و یک فیلم « خانه سیاه است » ازش بجا مونده . حتما میدونی که فیلم در« آسایشگاه بابا باغی تبریز » تهیه شده
در فیلم وقتی که معلم از یک پسر هفت ساله ( حسین منصوری که پدر و مادرش جزامی بودند) میپرسه که اسم چهار چیز زیبا رو بگو اون با حالتی خاص میگه
ماه؛ خورشید؛ گل؛بازی؛
و همین طرز بیان باعث میشه که فروغ تصمیمش رو بگیره و اونو با خودش به تهران ببره.
و با این عمل بکلی زندگی یک پسر که قرار بوده تمام عمرش رو در جزامخانه بگذرونه عوض میکنه . حسین منصوری در حال حاضر در مونیخ آلمان زندگی میکنه و شعر های مادر خونده اش رو به آلمانی ترجمه کرده
عکسی هم که در مجله از فروغ گذاشته شده از فیلم « ماه ؛خورشید؛گل ؛ بازی » که یک آلمانی از زندگی این پسر
ساخته ؛ برداشتن. تمام این چند روز من با شعر های فروغ سر کردم
و افکارم مدام پرواز می کرد به خونه امن پدری و کتابخونه پر از کتابهای محشربا پدری که همیشه برای تمام سوال های من جواب داره
دلم خواست که یک شیرینی درست کنم و از راه دور بعشق پدرم و یاد فروغ بخورم
با اینکه پدرم تندی رو به شیرینی ترجیح میده اما من این شیرینی رو با تمام وجود تقدیم میکنم به پدرخوبم وتمام پدر های مهربون و تمام کسانی که از خوندن شعر های فروغ لذت میبرن.
نوش جان همگی
موادی که برای« شیرینی فروغ و پدر »لازم داری
عشق بمقدار کافی
آرد سفید یک و یک چهارم فنجون
شکر قهوه ای سه قاشق سوپخوری
کره سرد بی نمک نصف فنجون
گردو ی ریز خُرد شده یک چهارم فنجون
مربای توت فرنگی یا هر مربایی که دوست داری چهار قاشق غذاخوری
پودر قند نصف فنجون
شیر یک قاشق غذا خوری
شما لطف کن فرت رو روی درجه ۳۲۵ فارنهایت روشن کن . در یک کاسه بزرگ و ترجیحا استیل آرد رو بهمراهی شکر قهوه ایی خوشرنگ بریز و کره رو که به تکه های کوچک تقسیم کردی به جمع دوست داشتنی اضافه کن . با نوک چنگال یا نوک انگشتان مبارک بشرطی که دستت رو شسته باشی کره رو بخُرد آرد بده.همون طور که خوش خوشک روزگار عادتهایی رو بخوردمون داد که خودمون هم نفهمیدیم . گردو رو اضافه کن .حالا زمانیه که شما باید آستینها رو بالا بزنی و با دست تمیزت بیفتی بجون خمیر. خب طبق قرارمون برای این مرحله باید کاری هیجان انگیز کنی . شما یک آهنگ ملایم بذار و همین طور که داری خمیر رو مالش میدی یکی از شعر های فروغ رو بخون.
من میخونم
پرنده گفت: چه بویی؛ چه آفتابی؛آه
بهار آمده است
و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت
پرنده از لب ایوان پرید مثل پیامی پرید و رفت
پرنده کوچک بود
پرنده فکر نمی کرد
پرنده روزنامه نمی خواند
پرنده قرض نداشت
پرنده آدمها را نمی شناخت
پرنده روی هوا
و بر فراز چراغ های خطر
در ارتفاع بی خبری می پرید
و لحظه های آبی را
دیوانه وار تجربه میکرد
پرنده آه فقط یک پرنده بود
خب خمیر چطوره؟آلان شما روی یک سطح صاف کمی آرد بپاش و خمیر رو بصورت یک لوله دربیار و روی سطح اونو با اندازه یک بند انگشت گود کن . مربایی که در نظر داری با چنگال بزن تا صاف بشه بعد با قاشق بریز در اون فرورفتگی و سلامتی برای ۳۰ تا ۳۵ دقیقه بذار در فر
وقتی که شیرینی رو از فر درآوردی بذار تا کاملا سرد بشه.بعد بذارش روی تخته آشپز خونه و با کارد اره ای با سلیقه برش بده. توی یک کاسه کوچولو شیر رو با پودر قند خوب مخلوط کن و بریز روی شیرینیت.
حالا یک چای اعلا دم کن و با شیرینی و چای و کتابی که دوست داری عشق دنیا رو کن
تا دو شنبه دیگه زندگیت پر از شور و عشق باشه
چهار شنبه عکسهای قسمت « سفره ای از سر بی حوصلگی» کتابم رو در سفره اینترنتی فیس بوک ببین
Related
About the author: Lyla Owfi View all posts by Lyla Owfi
vayyy kheli kheli khoob bood , kolan aval sobhi koli hal va havam avaz shod, mamnoon , dar zemn dellam kheli baratoon tang shode
مرسی
lili joon… this is by far one of my favorites… loved it 🙂
Nemidoonestam Foroogh film ham dashte. besiar jaleb! mamnoon
Lili jaan,
I am so glad that I read this posting to the end. it really moved me. Without exaggeration, you are so talented and imaginative. I assume what you write for this Sofreh will be included in the second volume of your book.
But I want to encourage you to write a novel about food. Your imagination is remarkable.
And what a lovely gensture of appreciation for your father. He desrtve it and much more.
With love and appreciation.
HARFFFFFFF NADASHTTTTTTTTT
.خاله جونم هوای فروغ دادین بهم. مرسی … مخصوصاً با این شیرینی خیلی باید خوشمزه شه
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
همیشه عالییه ولی ایندفعه دیگه بی نظیربود لیلی جون. مرسی
سلام عزیزم.
خیلییی عالیه. واقعا حسای عمیق و زیبایی رو بهم منتقل کردی.
امیدوارم همیشه خاطرات قشنگ برات زنده باشن و روزگار رو به خوشی سپری کنی.
البته همراه این شیرینی های خوشمزه مربایی که من مطمئنم عاشقشون میشم.
مرسی عزیزم.
…الهی فروغ پدر شیرینی زندگی ات باشه
از نوع نوشتنت خوشم می یاد . ساده روون و و صمیمیه . این متنت رو که خوندم خودم رو تو خوردن این شیرینی سهیم دونستم . فروغ . شاملو . اخوان . و سپهری برا منم به نوعی مثه حافظ می مونن روزی نیست که شعر یکیشون رو به خاطر نیارم و زمزمه نکنم . در هر صورت کیکت رو با لذت بیشتری خواهم خورد شاد باشی
سلام لیلا جون بازم یک مطلب قشنگ دیگه نوشتی منو یاد پدر خدا بیامرز عزیزم و کتابخونه اش انداختی . یادمه از بچگی ما دنبال جمع کردن کتاب بود و کتابای خوبی توی کتابخونه اش داره . توی این 16 سال نبودنش خیلی از دکوراسیون خونه را عوض کردیم اما اون کتابخونه با اینکه قدیمیه اصلا دلمون نمیاد بهش دست بزنیم . الان تو فکر اینیم که سال بعد خونه را عوض کنیم داریم فکر میکنیم کلی تغییر دکوراسیون بدیم اما این کتابخونه قدیمی و سنگین را که یادگار پدر عزیزمه را بهش دست نمیزنیم و همینطوری با خودمون می بریم. با دیدنش یاد پدر عزیزم بیشتر زنده میشه . من بچه بودم یادمه کتاب کلیدر و دن آرام میخوندم 11 12 سالم بود میرفتم سراغ این کتابا و چقده خاطره دارم از اون دوران کتابخونی . مرسی عزیزم . خیلی دوست دارم
لیلا جان نمیدونم اگر این خاطرات خوب نبودن که بعضی وقتها با یاد اوریشون خودمون رو تسکین بدیم چه باید می کردیم خدا رو شکر که خاطراتت خوبه میدونم دلتنگ هم میشی وقتی یادشون می افتی ولی چا رهای نیست خدا کنه تمام لحظات زندگیت رنگارنگ باشه ومثل شیرینی خوشمزت شیرین باشه فقط یه سوال این مربای روی شیرینی که توی فر نمی سوزه نه لازم نیست بعد از اینکه از فر در می اریم مربا رو اضافه کنیم ممنونم عزیزم
برشتوک عزیز
مربا نمیسوزه توی عکس رو ببین
اما اگه دوست داری میتونی بعدا بریزی روی شیرینی
عزیزم همه خاطره ها شیرین نیستند اما من همیشه سعی دارم فقط خوباشو پر رنگ کنم
و این کار بهم انرژی خاصی میده
شاد باشی عزیزم
ممنونم عزیزم امتحانش میکنم باز هم برات بهترینها رو ارزو میکنم
نوش جان برشتوک عزیز
شاد باشی