برخلاف تصور بچه هایش، خیلی از دیدن تلویزیون مسطح و نسبتا بزرگ خوشحال نشد. با آمدن تلویزیون جدید قاب عکس ها و مجسمه چینی کوچکش در بدر و بی خانمان شده بودند
تلویزیون وصل شد. کانالها تنظیم شدند و بچه ها رفتند
روی صندلی راحتش روبه تلویزیون نشسته بود و به تصویرهایی خیره شده بود که باز هم بدخبر بودند. جنگ و نا امنی و انواع و اقسام قصه هاى در بدری. ولی اینبار با تصویری شفاف تر و صدایی بمراتب واضح تر
با چشمانش بدنبال قاب عکسهایش گشت كه به زور خودشان را لا به لاى قابهاى روى بوفه جا كرده بودند. اما هم او و هم همه قاب عكسها ميدانستند مهاجران جديد؛ از آن دور و بر نيستند
شامش را که مثل همیشه جلوی تلویزیون خورد، تلفن را برداشت و شماره دخترش را گرفت
سلام مامان جان خوبین؟
نه خوب نیستم
ای وای چرا ؟ الان میام
نه نه الان نیاین فردا صبح اول وقت بیاین و تلویزیون قدیمیم رو برگردونید
چرا مامان جون؟ چی شده؟
چیزی نشده؛ من اين تلويزيونو نميخوام. این خبرای مزخرف و ناراحتی های پشت هم، همون بهتر که واضح دیده نشن و صداشم اینقدر خفه باشه که نشه شنید. من همون تلویزیون قدیمی رو ترجیح میدم. اقلا میتونم قاب عکس هام رو روش بذارم و روزاى خوش رو مرور کنم؛ ممنون عزيزم. فردا صبح منتظرم
و گوشی را قطع کرد
و اما دستور این هفته که سالادی است پر از اتفاقهای خوب که یکیش بودن « کیل» عزیز است
Kale
اگر دوست داری در مورد خاصیت کیل بدونی اینجا کلیک کن
Kale
اگر دوست داری در مورد خاصیت کیل بدونی اینجا کلیک کن
به به چه سالادی خوش رنگ و حتما خوشمزه، ممنون از شما
نوش جان فاطی عزیز