روز جمعه ؛هوای گرم ؛ تاکسی ؛ مقصد نمایشگاه کتاب تهران
راننده آژانس مرد میان سالی بود که سر و وضع پریشونش نشان از گرما و خستگی میداد
سر یک چهار راه همینکه خواست بره چراغ قرمز شد و مجبور شد کمی جلو تر از چراغ بایسته
منم داشتم لیست خرید کتابهام رو کم و زیاد میکردم
از طرف سمت راست یک ماشین سفید بسیار شیک با سرنشینی یک خانم و آقا بطرف ماشین آژانس پیچید
درسته که آژانس به اجبار کمی جلو تر ایستاده بود اما جا برای پیچیدن اون ماشین بود
اما اون آقا شاید به قصد ادب کردن راننده خسته و پریشون کمی که نه خیلی مماس ماشین ما پیچید و ایستاد کنار ماشین
و در حالی که همزمان هم عینکش رو به بالای سرش هدایت میکرد هم شیشه ماشینش رو پایین میداد
سرشو آورد بیرون و با فریاد گفت تعارف نکن بیا اینورتر؛ البته قبل از آمدن صدای گوش خراش ؛رایحه ادکلن بسیار
خوشبوش به داخل ماشین آژانس آمد
راننده ماهم که اصلا تو این حال و هوا نبود گفت:چی میگی
میگم؛ بیا اینور تر بازم جا هست
راننده آژانس گفت:چشم منتظر فرمایش شما بودم.برو خدا روزی تو جای دیگه بده
راننده ماشین سفید هم با صدای وحشتناکی گفت: ر وزی منو که خدا داده بدبخت تو فکر خودت باش
من که تا اون زمان از صدای داد دو راننده سرم رو به لیست کتاب توی دستم مشغول کرده بودم با نا باوری نگاهم رو
انداختم به راننده ماشین سفید که داشت بیخود و بیجهت یک دعوا رو برنامه ریزی میکرد
راننده آژانس برگشت گفت:بدبخت تو برو عینک خلبانیتو از رو سرت بردار
اونم برگشت گفت: عقده ای بدبخت تو داری از دیدن ماشین و سر وضع من میترکی
باورم نمیشد اصلا تو مخیله ام نمیرفت که کسی بتونه اینقدر مزخرف بگه واقعا دیگه گوشهام نمیشنید فقط صورت سرخ
و کلافه راننده آژانس رو میدیدم و راننده ماشین سفید که تقریبا تا نصفه تنه از ماشین اومده بود بیرون
شاید شاید اگر ماشین دیگری نمیومد و با بوق وحشتناکش به راننده ماشین سفید اعتراض نمیکرد کار به کتک کاری هم میکشید
چراغ برای نمیدونم چندمین بار سبز شد و ما راه افتادیم و فکر میکردم اگه اون آقا بجای اون زبون تلخش فرمون ماشینش
رو میچرخوند و راهش رو میرفت نه اینهمه داد و فریاد میشد و نه دلی میشکست و نه کل شور و شوق من برای رفتن به نمایشگاه از بین میرفت
خیلی بی ربط همون موقع به خودم گفتم کاش یک لیوان شربت پر از یخ داشتم که پیشکش این راننده میکردم راننده ای
که تا به مقصد برسیم ده ها بار سرش رو به اینور و اونور تکون داد و گفت استغفرالله
گاهی ما آدما قدرت حرفهایی رو که میزنیم دست کم میگیریم
موادی که برای درست کردن «شربت اخلاق» لازم داری
عشق بمقدار کافی
اخلاق خوب به اندازه تمام خوبیهای دنیا
زبان خوش هرچه بیشتر بهتر
تخم شربتی یا دانه ریحان وحشی
شربت ساده
گلاب خوشبو
یخ فراوان
و صد البته آب
این دانه های سیاه که من بهشون دانه های خوش اخلاقی میگم گزینه مناسبی برای روزهای گرمه. چون بعد از تماس
با آب یک لعاب ژلاتینی دور دانه هاش رو میگیره که باعث رفع عطش میشه
این موجود های ریز دوستداشتنی یا تخم شربتی دارای مقدار فراوانی پروتئین، آهن، پتاسیم و کلسیم است .خلاصه
هزار و یک حسن داره که اینها فقط چندتاییشونه
تنها موردی که باید توضیح بدم اینه که تخم شربتی رو باید مثل خاکشیر بشوری چون هر چی هم مغازه دار محترم بگه
تمیزه بازم احتیاج داره که سه یا چهار بار خوب بشوریش
اگه یادت نیست که خاکشیر رو چجوری میشورن اینجا کلیک کن
این دانه های پر از فایده رو میتونی با سکنجبین یا شربت ساده یا گلاب ویا آبلیموی تازه همراه کنی
هر اندازه که دوست داری تخم شربتی در لیوانت بریز کمی شربت ساده با گلاب بهش اضافه کن و حسابی
مخلوطشون کن . با یخ فراوان همراهش کن و در کنار اونی که دوست داری نوش جان کن
متاسفانه کم نیستن این انسان های پوچ / امیدوارم که همیشه حق به حقدار برسه
درسته شاهد جان کم نیستند اما من تا حالا بهشون بر نخورده بودم
خیلی بد بود خیلی
شاد باشی عزیزم
نميدونم اصلا چرا پشت فرمون با اين خيابونهاي شلوغ و خصوصا وقتي گرم ميشه آمپر همه ميزنه بالا گاهي هم سطل شربت خنك هم كفاف نميده ، ممنون
ایشالله منم فردا میخوام برم. لیلا جون چطور بود نمایشگاه امسال خوب بود؟؟
ارزش رفتن داره؟؟
یادش بخیر سالها پیش من خودم برای چند سالی غرفه داشتم… اون زمان توی نمایشگاه بین المللی برگزار می شد.
شاد باشی
آپم
یادم رفت در مورد راندده آزانس و اون آقای به ظاهر محترم نظر بدم.
واقعا جو بدی توی مملکت هست . متاسفانه بیشتر افرادی که ماشین مدل بالا سوارند از عقل و صبر پیاده اند!!!
و فکر می کنند همیشه حق با اونهاست.
آدم متاسف می شه….
منم نمیدونم فاطی جان
شاد باشی
نگین جان هر جا کتاب باشه خوبه
شلوغ بود اما خوب بود
شاد باشی عزیزم
hatta khundane dasture in sharbat, ehsase khonak va delpaziri be man dad!!!mamnun
نوش جان مریم نازنین
شاد باشی عزیزم
از خوندن نوشته هاي شما بسيار لذت ميبرم و خيلي مشتاقانه ميام سراغشون قلم زيبايي داريد،ممنون.
در ضمن بعضي اتفاقاي تلخي كه ميوفته چه براي خودت چه ديگراني كه شما شاهدش هستي با هيچ شربتي تلخيش از بين نميره كاش آدما قدر انسانيت و مهرباني رو خيلي زياد ميدونستن❤️
ممنون از محبت شما لیلا جان
بله متاسفانه این تلخی ها با هیچ شربتی از بین نمی رود
منم آرزو میکنم که مردم کمی فقط کمی با هم مهربان تر باشند
شاد باشی